loading...
اندیمشک و اندیمشکی ها
اطلاعات ما
ایمیل ما:                        andimeshliha@iran.ir
شماره پیامک ما:                   50002030456070

با ما همراه باشید

سبحان عسکری بازدید : 60 دوشنبه 24 شهریور 1393 نظرات (0)

 

re919 حکایت جالب مرد بی‌نیاز

شخصی به یكی از خلفای دوران خود مراجعه و درخواست كرد، تا در بارگاه او به كاری گمارده شود.

خلیفه از او پرسید: قرآن می‌دانی؟

او گفت: نمی‌دانم و نیاموخته‌ام.

خلیفه گفت: از به كار گماردن كسی كه قرآن خواندن نیاموخته است، معذوریم.
.

.

.

در ادامه ی مطلب...

سبحان عسکری بازدید : 44 سه شنبه 18 شهریور 1393 نظرات (2)

تو كه خود خال لبی از چه گرفتار شدی

تو طبیب همه ای از چه تو بیمار شدی

تو كه فارق شده بودی ز همه كان و مكان

دار منصور بریدی همه تن دار شدی

عشق معشوق و غم دوست بزد بر تو شرر

ای كه در قول و عمل شهره بازار شدی

مسجد و مدرسه را روح و روان بخشیدی

وه كه بر مسجدیان نقطه پرگار شدی

خرقه پیر خراباتی ما سیره توست

امت از گفته در بار تو هشیار شدی

واعظ شهر همه عمر بزد لاف منی

 دم عیسی مسیح از تو پدیدار شدی

یادی از ما بنما ای شده آسوده ز غم

ببریدی ز همه خلق و به حق یار شدی

سبحان عسکری بازدید : 40 دوشنبه 17 شهریور 1393 نظرات (0)

درویشی در کوهساری دور از مردم زندگی می‌کرد و در آن خلوت به ذکر خدا و نیایش مشغول بود. در آن کوهستان، درختان سیب و گلابی و انار بسیار بود و درویش فقط میوه می‌خورد. روزی با خدا عهد کرد که هرگز از درخت میوه نچیند و فقط از میوه‌هایی بخورد که باد از درخت بر زمین می‌ریزد. درویش مدتی به پیمان خود وفادار بود، تا اینکه امر الهی، امتحان سختی برای او پیش ‌آورد. تا پنج روز، هیچ میوه‌ای از درخت نیفتاد. درویش بسیار گرسنه و ناتوان شد،
.
.
.
بقیه در ادامه ی مطلب...

سبحان عسکری بازدید : 30 پنجشنبه 13 شهریور 1393 نظرات (0)

در نامه نوشته بود:
«برادر رزمنده سلام، من یک دانش آموز دبستانی هستم. خانم معلم گفته بود که برای کمک به رزمندگان جبهه های حق علیه باطل نفری یک کمپوت هدیه بفرستیم. با مادرم رفتم از مغازه بقالی کمپوت بخرم. قیمت هر کدام از کمپوت ها رو پرسیدم، اما قیمت آنها خیلی گران بود، حتی کمپوت گلابی که قیمتش ۲۵ تومان بود و از همه ارزان تر بود را نمی توانستم بخرم.
آخر پول ما به اندازه سیر کردن شکم خانواده هم نیست .
در راه برگشت کنار خیابان این قوطی خالی کمپوت را دیدم برداشتم و چند بار با دقت آن را شستم تا تمیز تمیز شد.
حالا یک خواهش از شما برادر رزمنده دارم، هر وقت که تشنه شدید با این قوطی آب بخورید تا من هم خوشحال بشوم و فکر کنم که توانستم به جبهه ها کمکی کنم.»
بچه ها تو سنگر برای خوردن آب توی این قوطی نوبت می گرفتند، آب خوردنی که همراهش ریختن چند قطره اشک بود...

تعداد صفحات : 6

درباره ما
سلام به سایت اندیمشکی ها خوش آمدید شادی روح شهدای هشت سال دفاع مقدس صلوات
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • صفحات جداگانه
    آمار سایت
  • کل مطالب : 33
  • کل نظرات : 45
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 8
  • آی پی امروز : 2
  • آی پی دیروز : 13
  • بازدید امروز : 4
  • باردید دیروز : 12
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 19
  • بازدید ماه : 16
  • بازدید سال : 76
  • بازدید کلی : 11,170
  • کدهای اختصاصی

    ساعت فلش