اشک...لبخند
روی ادامه ی مطلب کلیک کنید
با ما همراه باشید
اشک...لبخند
روی ادامه ی مطلب کلیک کنید
چند بند از وصیت نامه ی شهید شیر حسین قلاوند رزمنده ی هشت سال دفاع مقدس اندیمشکی
/.../
/.../
/.../
مطلب در ادامه ی مطلب...
زندگینامه ی شهید نسرین عزیزپور
یکی از شهدای ماه رمضان و روز قدس 64/3/24 اندیمشک
مطلب خواندنی!!!
///
///
///
حتما بخوانید و به اشتراک بگذارید...
برادر و خواهر عزیزم این را حتماً بخوان و اگاه باش!
این روزها مسلماً پیامهای زیادی مبنی بر اینکه آخر آنها نوشته شده آن را برای 10 نفر بفرست تا امروز یا چند ساعت دیگه یا این هفته معجزه ببینی به چشمت خورده است.
راستی تا حالا فکر کردید مبداء این پیامها از کجاست ؟
به کجا میروند؟
هدف از ارسالشان چیست؟
و یا از کدام کشور شروع میشوند؟
پس خوب توجه کن!
هفته ی گذشته روزنامه ی نیوز تلاویو در چاپ سراسری خود با این تیتر که چگونه اسلام را متزلزل کنیم سپس آن را در اختیار بگیریم منتشر شد.
"هنری لیونر" که به عنوان فقیه دینی در اسرائیل فعالیت میكند تصریح كرد كه"" همكاران ما شب و روز در واتساپ در حال تلاش برای تضعیف اسلام در بین مسلمانان هستند.
هنری لیونر افزود: ما با طراحی پیامها فارسی عربی -ترکی و اردویی و آوردن نام پیامبر و ائمه، در آخر پیامها مینویسیم آن را برای 10 نفر بفرست تا امروز معجزه ببینی! با گذشت امروز یا ساعت یا هفته مسلمانان میبینند که خبری از معجزه نیست پس آن را خرافات تلقی میکنند و اینگونه ایمانشان را کم کم از دست میدهند".
ان شاء الله از امروز با دیدن این گونه پیامها از ارسالشان خوداری کنیم یا اگر خواستیم که آنها را ارسال کنیم باید آن قسمت معجزه را حذف کنیم.
بقیه مسلمانان را از نقشه ی شوم یهودیان آگاه و مطلع سازید.
به اشتراک بگذارید...
یا الله
منبع:ثامن تم
ره ای از شهیــد پــازوکــی)
شخصی به یكی از خلفای دوران خود مراجعه و درخواست كرد، تا در بارگاه او به كاری گمارده شود.
خلیفه از او پرسید: قرآن میدانی؟
او گفت: نمیدانم و نیاموختهام.
خلیفه گفت: از به كار گماردن كسی كه قرآن خواندن نیاموخته است، معذوریم.
.
.
.
در ادامه ی مطلب...
تو كه خود خال لبی از چه گرفتار شدی
تو طبیب همه ای از چه تو بیمار شدی
تو كه فارق شده بودی ز همه كان و مكان
دار منصور بریدی همه تن دار شدی
عشق معشوق و غم دوست بزد بر تو شرر
ای كه در قول و عمل شهره بازار شدی
مسجد و مدرسه را روح و روان بخشیدی
وه كه بر مسجدیان نقطه پرگار شدی
خرقه پیر خراباتی ما سیره توست
امت از گفته در بار تو هشیار شدی
واعظ شهر همه عمر بزد لاف منی
دم عیسی مسیح از تو پدیدار شدی
یادی از ما بنما ای شده آسوده ز غم
ببریدی ز همه خلق و به حق یار شدی
درویشی در کوهساری دور از مردم زندگی میکرد و در آن خلوت به ذکر خدا و نیایش مشغول بود. در آن کوهستان، درختان سیب و گلابی و انار بسیار بود و درویش فقط میوه میخورد. روزی با خدا عهد کرد که هرگز از درخت میوه نچیند و فقط از میوههایی بخورد که باد از درخت بر زمین میریزد. درویش مدتی به پیمان خود وفادار بود، تا اینکه امر الهی، امتحان سختی برای او پیش آورد. تا پنج روز، هیچ میوهای از درخت نیفتاد. درویش بسیار گرسنه و ناتوان شد،
.
.
.
بقیه در ادامه ی مطلب...
در نامه نوشته بود:
«برادر رزمنده سلام، من یک دانش آموز دبستانی هستم. خانم معلم گفته بود که برای کمک به رزمندگان جبهه های حق علیه باطل نفری یک کمپوت هدیه بفرستیم. با مادرم رفتم از مغازه بقالی کمپوت بخرم. قیمت هر کدام از کمپوت ها رو پرسیدم، اما قیمت آنها خیلی گران بود، حتی کمپوت گلابی که قیمتش ۲۵ تومان بود و از همه ارزان تر بود را نمی توانستم بخرم.
آخر پول ما به اندازه سیر کردن شکم خانواده هم نیست .
در راه برگشت کنار خیابان این قوطی خالی کمپوت را دیدم برداشتم و چند بار با دقت آن را شستم تا تمیز تمیز شد.
حالا یک خواهش از شما برادر رزمنده دارم، هر وقت که تشنه شدید با این قوطی آب بخورید تا من هم خوشحال بشوم و فکر کنم که توانستم به جبهه ها کمکی کنم.»
بچه ها تو سنگر برای خوردن آب توی این قوطی نوبت می گرفتند، آب خوردنی که همراهش ریختن چند قطره اشک بود...
برای مشاهده ی تصاویر به ادامه مطلب مراجعه کنید..
ناشر : صبح میثاق
نویسنده : نسیمه طافی
جهت تهیه به کتاب فروشی های مافی غلامی و نظریان مراجعه کنید...
1-مجتبی میردریکوند (4 ساله)
2- رضا قفلی (13 ساله)
3- فرامرز ظهرابی فر خلیلی (5 ساله)
4- کیومرث ظهرابی فر خلیلی (7 ساله)
5- علی ذلقی
.
.
.
روی ادامه ی مطلب کلیک کنید...
یــک روز در فاو نشسته بودیـم.
با علیـرضـا چای می خوردیم. یــک لحظه ، هر دو متـوجه شدیـم
که یــک مگس روی لبـه ی لیــوان چای علیرضــا نشست.
.
.
.
روی ادامه ی مطلب کلیک کنید...
روی ادامه ی مطلب کلیک کنید...
سيد مسعود شجاعي طباطبايي در وبلاگ خود با عنوان وصيتنامه عكسي را از علي فريدوني عكاس با سابقه ايرنا از عمليات رمضان منتشر كرده و مينويسد:
محور پاسگاه زید (27 تیر 1361) نیمهشب یکشنبه 27 تیرماه، گردان های در گیر در مرحله دوم عملیات رمضان به دلیل گذشت زمان و نزدیک شدن صبح، از تعدای از نیروهای داوطلب می خواهند که از میدان مین پیش رو سریع تر گذر کرده و معبری برای عبوردیگر رزمندگان باز کنند. از میان 150 نفر داوطلب به 20 نفر از آنان اجازه ی ورود به میدان مین داده می شود و اغلب این 20 نفر نیز به شهادت رسیدند.
بعد از رفتن شما سخت تنها شدیم، همه حرفهایمان رنگ و بوی دلتنگی به خود گرفت،ای فرشته های خفته بر میدان مین، ای خدایان شجاعت و عشق، این درد فراق را تنها می توانم به آسمان در دل شب بگویم و در میان ستاره ها به جستجوی شما بر خیزم، این روزها از هجر فراغ شما،تنها می توانم دلتنگی هایم را به چهار دیواری گلزار شهدا بگویم، بعد از رفتن شما چقدر زخم زبان شنیدیم،زخم ها تنها در دلمان باز شد، چه زود بسیجی گمنام شد ، مگر شما جاده ی زندگی شان را هموار نکرید، معبرهای آتشین را به جان نخریدید، تا مدلهای بیشمار بی ام و و بنز و پرادو در شهر جولان دهند و در ویلاهای کنار دریاشان با سگانشان رژه مرگ بروند، ، چه زود فراموشتان کردند، هنوز سخت است باور کنم هشت سال دفاع مقدس به سخره گرفته می شود، چقدر دوست دارم بر آن خاکی که خفته اید سجده کنم و عشق را در دانه های داغ شن های محور زید جستجو کنم...
طباطبايي در ادامه اين نوشته مينويسد: 1- گل واژه های این مطلب از نوشته های برادر عزیزم علی چناری است.
2- شهادت شهید آوینی در میدان مین: كم كم از آنچه در بيابان است رو بر مي گرداند... آسمان فكّه آبي است با ابر هاي پرپشت... نور در ميانشان تلالو مي كند... باد بهار با خودش رايحه اي براي دشت مي آورد... سيّد مرتضي بو مي كشد... عميق بو مي كشد... ناگهان غمي بر دلش مي نشيند... روزي بود كه اين دشت پر از سر و صدا بود... بر آنهايي كه اينجا گرفتار شده بودند چه گذشت...فكّه اسير شده بود... نمي شد رهايش كرد... فكّه ماند بي آنكه راهي براي بازگشت پيدا شود... رزمندگان ماندند و از تشنگي مردند... از عطش... سيّد مرتضي جرعه اي از قمقمه آب نوشيد... شور بود! ... مرتضي تعجّب كرد!... به زمين انداختش... چشم هايش را بست... سرش گيج رفت...كسي در ذهنش فرياد كشيد: * ياااااااااا علي..... !!! * مرتضي قدم آخر را محكم تر از هميشه برداشت!...
پايش را روي مين والمري گذاشت... ضامن رها شد... دشت صداي انفجار را شنيد... سيّد مرتضي بر زمين افتاد... يك لحظه آسمان را نگاه كرد... لبهايش را به داخل كشيد و با زبان خيسشان كرد و... چشم هايش را بست...
4- لحظاتی قبل دوست همرزمم آقای سعید رمضانعلی که در عملیات بدر در یک دسته بودیم، به اطلاعم رساند که حاج محمود کلهر نیز که در همان عملیات با او بودیم (وی در عملیات والفجر هشت دوچشم خود را از دست داد و مجروح شیمیایی هم بود) به ملکوت اعلا شتافت، خیلی دلتنگم و پریشان:
یاران چه غریبانه، رفتند از این خانه
هم سوخته شمع ما، هم سوخته پروانه
بشکسته سبوهامان، خون است به دلهامان
فریاد و فغان دارد، دردىکش میخانه
هر سوى گذر کردم، هر کوى نظر کردم
خاکستر و خون دیدم؛ ویرانه به ویرانه
افتاده سرى سویى، گلگون شده گیسویى
دیگر نبود دستى تا موى کند شانه
ای وای که یارانم، گلهای بهارانم
رفتند از این خانه، رفتند غریبانه
صلوات
شهيد فرامرز رضايي ميرقائد در سال1342 دريكي از محله هاي انديمشك به دنيا آمد فرامرز در خانواده اي ساده و بي آلايش به دور از دغدغه ها بزرگ شد هنوز نوجوان بود كه برادرش عزت ا… شهيد شد و در روحيه فرامرز تاثير بسزايي گذاشت . فرامرز هنوز نوجوان بود كه ازدواج كرد . فرامرز به خاطر زندگي مشترك ومشكلات توانست ادامه تحصيل دهد او در فرمانداري كارمند شد فرامرز بارهاگفته بود وقتي دشمن به خانه آدم تجاوزكند مرگ در بستر ننگ خواهد بود او شهادت را افتخار مي دانست خيلي جوان بود كه صاحب فرزندی شد او از كودكي خودش را به انجام واجبات مقيد مي دانست و در پيش از انقلاب فعاليت هاي سياسي زيادي داشت . چهارده ساله بود كه به جبهه رفت. بعد از شهادت عزت ا…فرامرز متحول شده بود او قبل از شهادت خواب ديده بود . خواب گرفتن گل ازسيدي كه نوراني بود فرامرز علاقه وافري به خانواده اش داشت و در زماني كه هنوز نوزاد تازه متولد شده اش يكماه نشده بود درحالي كه دشمن بعثي در مورخ 4/9/1365 توسط 54 هواپيما شهر بي دفاع انديمشك رازير بمباران گرفته بود فرامرز به كمك مجروحين وزير آوار مانده ها رفته بود كه بر اثر اصابت تركش به گلوي مباركش به ديارحق شتافت فرامرز بزرگ شدن كودكش را نديد و با آرمانهاي پاك و بلندش پاي به عرصه اي ديگر نهاد اوآرزو داشت به زيارت كربلا برود و در وصيت نامه اش ازاحساسات پاك خودش ياد كرده بود او از خدا حاجت مي خواست . حاجت پيوستن به معبود خويش او دنيا را فاني مي دانست احساس كرده بود كه برادران هم رزمش دارند از اوسبقت مي گيرند در رسيدن به نورانيت محض .لذاخداوند حاجتش رابرآورده كردواورابه ياران همرزم شهيدش رساند.
وصيتنامه شهيد فرامرز رضايي مير قائد
من خيلي به درگاه خداوند ناليده و گريه كرده ام و از او حاجت خواسته ام تا مرا به آرزوي نهايي خود به درجة شهادت برسم . اما تا كنون هرچه در زده ام ، گريه كرده ام ولي جواب نشنيده ام و اميدوارم كه بزودي بشنوم . برادرانم من شما را بعنوان رسانندة پيام خود بسوي جامعه معرفي مي كنم كه فقط بعد از شهادت ما ناله نكنيد بلكه علاوه بر اينكه ناله نمي كنيد پيام من و ساير شهدا را به گوش مردم برسانيد ، شهادت كه محتواي آن دل كندن از دنياي پوچ و بي وفاست و انقلاب دروني جهت رسيدن به لقاالله . برادران من اي تمام كساني كه نداي پيكر آكنده به خون مرا مي شنويد به شما وصيت مي كنم واي بر شما اگر كه در اين شرايط بر سر مال و منال دنيا جنگ و دعوا مي كنيد و بسوي خدا پرواز كنيد و آخرت و روز محشر و آتش جهنم را در نظر بگيريد والا پشيمان خواهيد شد و من احساس مي كنم كه برادراني كه از من سبقت گرفته و بخداي خود لبيك گفته ، چون ايمانشان از من بيشتر بوده . اينجانب اگر به مرگ طبيعي مردم جايي كه شهيدان بخون خفته هنوز جان نثار اين درخت پر بار يعني اسلام عزيز مي كنند ، حس مي كنم كه حتي جسدم از آنان خجالت مي كشد ولي اگر شهيد شدم از آشنايان خود مي خواهم كه دنبال جنازة من گريه نكنند زيرا كه نمي خواهم دشمن شاد شود و ميدانم كه از بچه هاي محل هم و بچه هاي بسيج گريه نمي كنند چونكه دشمن مزدور شاد خواهد شد كه برادران سپاه گريه مي كنند و اگر خواستيد براي من خيرات بكنيد فقط توصية من اين است كه از روحانيت و مردم و انقلاب و بسيج دفاع كنيد . و پيام و توصيه هاي امام را گوش و اجرا كنيد ، خداوند ظهور امام زمان (عج) را نزديك فرمايد . به اميد زيارت كربلا والسلام . فرامرز رضايي مير قائد.
دو تصویر اثر مربوط به دوره ی اشکانیان
تصویر بالا آبشار شوی در منطقه تله زنگ
اندیمِشک از شهرهای شمال استان خوزستان است. شهر در ارتفاع ۱۷۶ متری از سطح دریا و در کوهپایه زاگرس میانی قرار گرفته است. مبنای شکل گیری شهر از ایستگاهی به نام صالحآباد که در سال ۱۳۰۷ بنیانگذاری شد
آغاز گردید.اندیمشک دارای معدن شن، سنگ و گچ در ایستگاه شهبازان است.راه آهن این شهر به عنوان بخشی از راهآهن تهران-جنوب از نقاط حساس به شمار میآید. اندیمشک بخشی از ناحیه راه آهن استان لرستان است.این شهر در مسیر جاده ترانزیت کشوری قرار دارد. اندیمشک در ۷۲۰ کیلومتری تهران و ۱۲۰ کیلومتری اهواز جای دارد.
تاریخچه
اندیمشک در کنار خرابههای شهر قدیم «لور» و «اری ترین» ساخته شدهاست.لور شهری آباد بوده که مورخین نیز از آن نام بردهاند،اما از قرون و سطی به بعد از آبادی آن کاسته شده. در روزگار فتحعلی شاه قاجار شخصی به نام حاج صالح خان مکری (حکمران شوشتر و دزفول) در کنار ویرانههای باستانی شهر لور دژی ساخت و آنرا قلعه «صالح آباد» نامید، ودیری نگذشت که راه آهن سراسری جنوب افتتاح شد و صالح آباد، اندیمشک نامیده شد.در این دوران بود که اندیمشک راه گسترش و پیشرفت را پیمود. شهر اندیمشک از نظر موقعیت راههای ترانزیت اصلی و مرکزی در قسمت بسیار مهمی میباشد،زیرا تنها شهری است که استان خوزستان، لرستان، ایلام و کرمانشاه را به هم ارتباط میدهد.در سمت شمال شرقی شهر، دشتی بایر است که از قدیم مردم به آن لور گفتهاند و همان سرزمین عیلام تاریخی میباشد.این شهر راه ارتباط با شوش و انشان بود که از دیرباز بسیار با اهمیت بوده است.
مردم اندیمشک اکثرا از قوم هستند. مردم اندیمشک بیشتر به زبان فارسی و لری صحبت میکنند ولی زبانهای دیگری مانند بختیاری و لکی نیز رایج میباشد. جمعیت این شهرستان بر پایه نتایج سرشماری عمومی نفوس و مسکن ۱۳۹۰ بالغ بر ۱۶۷،۱۲۶ نفر میباشد.
این شهر یکی از مراکز عمده گویشوران لری است. گویش ساکنان اندیمشک عمدتاً گویشهای لری مانند لری خرم آبادی و لری بالاگریوه ای است.اندیمشک از دیرباز بخشی از مناطق قشلاقی مردم لر به ویژه ساکنان استان لرستان کنونی به شمار میرفته که پس از یکجا نشینی عشایر در آغاز حکومت پهلوی هم اکنون بخش عمدهای از ساکنین این شهر از طوایف و ایلات گوناگون لر هستند که از آن جمله میتوان به ایل بالاگریوه، سگوند، پاپی و بختیاری اشاره کرد.
منابع:
ویکی پدیا
کتاب های دایرة المعارف اندیمشک،اندیمشک شناسی،اندیمشک و اندیمشکیها